فلسفهى حكومت عدل جهانى
على اصغر رضوانى
|
يكي از سؤالهايي كه ممكن است در بارهي مهدويّت در ذهنها پديد آيد، اين است كه ((فلسفهي حكومت عدل جهاني چيست؟ چرا بايد در آخر الزمان، حكومتي توحيدي و عالمي بر پا شود؟ آيا صرفاً جنبهي تعبّدي دارد و از جمله اموري است كه قرآن و سنّت به آن خبر داده و تعبّداً بايد به آن اعتقاد پيدا كرد - و لذا در بعضي از كتب، اين قيام جهاني، از علائم قيامت شمرده شده است - و يا اين كه از غير راه تعبّد نيز ميتوان آن را اثبات كرد و به آن ايمان آورد؟)).
به نظر ميآيد كه از غير راه تعبّد نيز ميتوان ضرورت تحقّق اين حكومت و قيام را در آخر الزمان، به اثبات رساند و براي آن، زير بناي عقلي يا عقلايي فرض كرد.
ما، در اين مقاله، اين موضوع را از دو منظر، بررسي خواهيم كرد:
1- ضرورت حكومت عدل جهاني از ديد انديشه و خرد.
2- لزوم حكومتي عادل در آخر الزمان.
يكم - ضرورت حكومت عدل جهاني
ضرورت حكومت عدل جهاني را از چند راه ميتوان اثبات كرد:
الف) راه فطري؛
ب) راه عقلي؛
ج) راه تاريخي.
الف) راه فطري
ايمان به حتميّت ظهور منجي عالم در فكر عموم انسانها وجود دارد. منشأ اين فكر، يك رشته اصول قويّ و متين است كه از سرشت و فطرت اصيل انساني سرچشمه گرفته است؛ زيرا، بشر، فطرتاً، طالب رسيدن به كمال در تمام مجالات مربوط به خود است و او ميداند كه اين كمال، تنها، در سايهي حكومت عدل توحيدي الهي تحقّق مييابد.
معناي فطرت
دانشمندان، معتقدند كه انسان، از نوعي كشش و ميلِ همراه با آگاهي كه عقلي و كلّي است و از غريزه آگاهانهتر است، مثل حسّ حقيقت جويي، حسّ و گرايش به زيبايي، حسّ پرستش، حسّ كمال جويي، برخوردار است كه آن را فطرت ميگويند.
در اثبات آن، همين بس كه آن را در خود ميبينيم.
خداوند متعال ميفرمايد: ((إنّما أنت مذكّر لستَ عليهم بمصيطر))؛(1) همانا، تو، تذكّر دهندهاي و تو مسلّط و توانا بر آنان نيستي.
نيز در جايي ديگر ميفرمايد: ((قد أنزل الله إليكم ذكراً))(2)؛ هر آينه، خداوند، براي شما، قرآن را فرستاد.
نيز ميفرمايد: ((إنّما يتذكّر أولوا الألباب))(3)؛ منحصراً، خردمندان عالم، متذكّر ميشوند.
از اين آيات و آيات ديگر، استفاده ميشود كه انسان، معلوماتي فطري دارد كه قرآن، در واقع، تذكّري بر آنها است.
ويژگيهاي امور فطري
1- انسان، به آنها درك روشن و معرفتي ويژه دارد.
2- ثابت و پايدار و جاودانهاند؛ زيرا، لوازم ذات يك چيز، مانند ذاتيات آن، انفكاك ناپذيرند.
3- همگاني و فراگيرند، كليّت و عموميّت دارند.
4- با درك و معرفت فكري و عقلي همراهاند.
5- از قداست و تعالي اخلاقي بر خوردارند و دليل آن نيز، فكري و عقلاني بودن آنها است.
راه شناخت فطريّات
براي اقامهي برهان بر اثبات يك مطلوب، از دو شيوه ميتوان بهره گرفت:
1- شيوهي مستقيم؛ در اين شيوه، مقدماتي ذكر ميشود و مطلوب، مستقيماً، از آنها به دست ميآيد.
2- شيوهي غير مستقيم؛ در اين شيوه، نقيض مطلوب، ابطال ميگردد تا درستي مطلوب ثابت گردد.
شيوههاي مستقيم
1/1- درون كاوي و مطالعهي حالات رواني؛ زيرا، گرايشهاي فطري، از نهادِ روح و جان انسان سرچشمه گرفته و از پديدههاي رواني او است.
2/1- رجوع به آراي روان شناسان كه به فعّاليّتهاي رواني و رفتارهايي كه نمودار آنها است، ميپردازد.
اقسام فطريّات
اين فطريّات، بر دو قسم است:
1- فطريّات در ناحيهي دريافتها كه از اصول مشترك است، مانند محال بودن تناقض.
2- فطريّات در ناحيهي خواستها و احساسات و گرايشها. اين نوع از فطريّات، از وجدانيّات است.
روان شناسان، تمايلات فطري انسان را به سه دسته تقسيم كردهاند:
1/2- تمايلات شخصي، مانند تحصيل خوش بختي، استقلالطلبي، كسب قدرت، سيادت، كبر و غرور، احتياج به تأثّر يا هيجانات روحي و حسّ تملّك.
2/2- تمايلات اجتماعي؛ اينها موجبِ نوعي علاقه و دل بستگي نسبت به همنوعان خود ميگردد. از مظاهر آن، محبّت و دوستيِ خانوادگي و ميهن دوستي و تقليد و الگو پذيري است.
3/2- تمايلات عالي؛ اينها عبارت است از حقّ جويي - كه از كودكي در انسان وجود دارد - و ميل به زيبايي دوستي و تمايلات اخلاقي و حسّ ديني.
ما، در اين مقاله، در صدد بيان اين مطلبايم كه اعتقاد و ميل بشر به ظهور منجي براي عالمِ بشريّت، فطري و غريزي است و در نهان و كمون همهي انسانها وجود داشته و دارد.
مرحوم شهيد صدر ره ميفرمايد:
ليس المهديعليه السلام تجسيداً لعقيدة إسلامية ذات طابع ديني فحسب، بل هو عنوان لطموحٍ اتّجهت إليه البشريّة بمختلف أديانها و مذاهبها، و صياغة لإلهام فطري أدرك الناس من خلاله - علي الرغم من تنوّع عقائدهم و وسائلهم إلي الغيب - أنّ للإنسانية يوماً موعوداً علي الأرض تحقّق فيه رسالات السماء بمغزاها الكبير و هدفها النهايي، و تجد فيه المسيرة المكدودة للانسان علي مرّ التاريخ استقرارها و طمأنينتها بعد عناء طويل، بل لم يقتصر الشعور بهذا اليوم الغيبي، و المستقبل المنتظر علي المؤمنين دينيّاً بالغيب، بل امتدّ إلي غيرهم أيضاً، و انعكس حتّي علي أشدّ الأيديولوجيات و الاتجاهات العقائدية رفضاً بالغيب و الغيبيّات، كالماديّة الجدليّة التي فسّرت التاريخ علي أساس التناقضات، و آمنت بيوم موعود تصفّي فيه كلّ تلك التناقضات و يسود فيه الوئام و السلام. و هكذا نجد أنّ التجربة النفسية لهذا الشعور التي مارستها الإنسانية علي مرّ الزمان، من أوسع التجارب النفسية و أكثرها عموماً بين أفراد الإنسان.(4)
خلاصهي فرمايش ايشان، اين است كه، اعتقاد به مهديعليه السلام تنها نشانهي يك باور اسلامي - با رنگ خاصِّ ديني - نيست، بلكه افزون بر آن، عنواني است بر خواستهها و آروزهاي همهي انسانها، با كيشها و مذاهب گوناگون و نيز بازده الهامِ فطريِ مردم است كه با همهي اختلافهايشان در عقيده و مذهب، دريافتهاند كه براي انسانيّت، در روي زمين، روز موعودي خواهد بود كه با فرا رسيدن آن، هدف نهايي و مقصد بزرگ رسالتهاي آسماني، تحقّق مييابد و مسير آن - كه در طول تاريخ پر از فراز و نشيب و پرت گاه بوده - به دنبال رنجي بسيار، همواري و استواري لازم را مييابد.
انتظار آيندهاي اين چنين، تنها، در درون كساني كه با پذيرش اديان، جهان غيب را پذيرفتهاند، راه نيافته، بلكه به ديگران نيز سرايت كرده است تا آن جا كه ميتوان انعكاس چنين باوري را در مكتبهايي كه با سر سختي، وجود غيب و موجودات غيبي را نفي ميكنند، ديد. براي مثال، در ماترياليسم ديالكتيك كه تاريخ را بر اساس تضادها تفسير ميكند، روزي مطرح است كه تمامي تضادها از ميان ميرود و سازش و آشتي حكم فرما ميگردد.
بدين سان ميبينيم كه تجربهي درونياي كه بشريّت، در طول تاريخ، در مورد اين احساس داشته، در ميان ديگر تجربههاي روحي، از گستردگي و عموميّت بيشتري برخوردار است.
فيلسوف يوناني زيو - كه 350 سال قبل از ميلاد ميزيسته - ميگويد: ((تنها راه سعادت و نجات بشر، در پيروي از يك نظام واحد است.))
پلوتاك، مورّخ و نويسندهي يوناني در سال 46 تا 120 ميلادي، مينويسد: ((بر مردم است كه مجتمع واحدي را تشكيل داده و قانون واحدي را متابعت كنند تا به سعادت برسند)).
متفكّر انگليسي، بر تراند راسل، مينويسد: ((عالَم، در انتظار مصلحي است كه همه را تحت يك پرچم و يك شعار قرار دهد.))(5).
آلبرت اينشتاين، صاحب نظريّهي نسبيّت، مينويسد: ((روزي كه تمام عالم را سلامتي و صفا فرا گرفته و همهي مردم با هم دوست و برادر باشند، دور نيست.)).
پر واضح است كه اين تعبيرات، برخاسته از فطرت و ميل باطني افراد است.
تبيين راه فطرت به صورت برهان
1- راه فطرت، بر پايهي ميل به حكومت عدل جهاني
صورت برهان
الف) انسان، در كمون و سرشت خود، ميل و گرايش به حكومت عدل جهاني و الهي را احساس ميكند.
ب) با مراجعه به ديگران، چنين گرايش و تمايلي را نيز در وجود آنان مييابد.
ج) انسان، با مراجعه به ساير تمايلات فطري و غريزي، پي ميبرد كه همهي آنها به دليل قاعدهي: ((الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد)) ناظر به واقعيّات بوده و امري خيالي نيست.
د) اگر چنين تمايلي در انسان وجود دارد، پس بايد آن حكومت عدل جهاني و توحيدي، در زماني به صورت كامل، محقّق گردد؛ زيرا، ميل و كشش، از امور ذات الاضافه است و تحقّق اين امور، بدون تحقّق مضافٌ اليه، امكانپذير نيست.
ه-) مصداق كامل حكومت عدل جهاني، همان حكومتي است كه با تأييدات الهي، در آخر الزمان، به دست شخصي معصوم تحقّق مييابد.
نتيجه اين كه ميل و گرايش به اين نوع حكومت، از تمايلات فطري انسان است و لذا بايد در خارج تحقّق يابد.
2- راه فطرت بر اساس اميد به حكومت برتر
صورت برهان
الف) انسانها، در شرايط و حكومتهاي مختلف و با قطع اميد از وضعيّت موجودِ جهان، در نهاد خود، احساس نوعي اميد به حكومتي برتر از وضعيّت موجود در عالم را دارند.
ب) طبق بيان سابق، وجود چنين اميدي، دليل بر تحقّق يافتن آن در عالم خارج خواهد بود.
ج) اين اميد و آرزو، جز به آن حكومتي كه اسلام و بالأخص مكتب شيعه معرفي ميكند، تحقّق نخواهد پذيرفت.
نتيجه اين كه تحقّق يافتن حكومتي برتر در آخر الزمان، ضروري است.
3- راه فطرت بر اساس احساس نياز
صورت برهان
الف) انسان، در وجود خود و ديگران، نياز به حكومت عدل جهاني و توحيدي را احساس ميكند.
ب) اين احساس، انسان را به چنين حكومتي با رهبريّت مردي الهي با صفاتي خاص، سوق ميدهد.
نتيجه اين كه انسان، به هدايت فطري خود، حاكمي الهي و معصوم و توانمند و نيز حكومتي توحيدي و عادل را ميجويد كه بتواند بر آورندهي نيازهاي او به صورت كامل باشد و آن، غير از حكومت عدل جهاني و توحيدي كه با تأييدات خاص الهي است، نيست.
شهيد مطهري، رضوان الله عليه، نيز از همين راه براي اثبات معاد و حيات برزخي، استفاده كرده است. او، در كتاب (عدل الهي) مينويسد:
ترس از مرگ و نگراني از آن، مخصوص انسان است. حيوانات، دربارهي مرگ، فكر نميكنند. آن چه در حيوانات وجود دارد، غريزهي فرارِ از خطر و ميل به حفظ حيات حاضر است. البته، ميل به بقا، به معناي حفظ حيات موجود، لازمهي مطلق حيات است، ولي در انسان، علاوه بر اين، توجّه به آينده و بقا در آينده نيز وجود دارد. به عبارت ديگر، در انسان، آرزوي خلود و جاويدان ماندن، وجود دارد و اين آرزو، مخصوص انسان است... نگراني از مرگ، زاييدهي ميل به خلود است و از آن جا كه در نظامات، هيچ ميلي، گزاف و بيهوده نيست، ميتوان اين ميل را دليلي بر بقاي بشر پس از مرگ دانست. اين كه ما، از فكر نيست شدن، رنج ميبريم، خود، دليل است بر اين كه ما نيست نميشويم. اگر ما، مانند گُلها و گياهان، زندگي موقّت و محدودي ميداشتيم، آرزوي خلود به صورت يك ميل اصيل، در ما به وجود نميآمد. وجود عطش، دليلِ وجود آب است. وجود هر ميل و استعداد اصيل ديگر هم دليل وجود كمالي است كه استعداد و ميل به سوي آن متوجّه است. گويي، هر استعداد، سابقهاي ذهني و خاطرهاي است از كمالي كه بايد به سوي آن شتافت. آرزو و نگراني دربارهي خلود و جاودانگي - كه همواره انسان را به خود مشعول ميدارد - تجلّيات و تظاهرات نهاد و واقعيّت نيستيناپذير انسان است...(6)
خلاصهي مطلب اين كه عشق به صلح و عدالت، در درون جان هر كسي هست. همه، از صلح و عدل، لذّت ميبرند و با تمام وجود خود، خواهان جهاني مملوّ از اين دو هستند. آيا اين، يك عطش كاذب است يا نياز واقعي كه در زمينهي آن، الهام دروني به كمك خرد شتافته تا تأكيد بيشتري روي ضرورت آن كند؟ آيا هميشه تشنگي ما، دليل بر اين نيست كه آبي در طبيعت وجود دارد و اگر آب، وجود خارجي نداشته باشد، آيا ممكن است عطش و عشق و علاقه به آن، در درون ما وجود داشته باشد؟
ما، ميخروشيم، فرياد ميزنيم، عدالت و صلح ميطلبيم، و اين، نشانهي آن است كه سرانجام، اين خواسته تحقّق ميپذيرد و در جهان پياده ميگردد.
اصولاً، فطرت كاذب، مفهومي ندارد؛ زيرا، ميدانيم كه آفرينش و جهان طبيعت، يك واحد به هم پيوسته است و هرگز مركَّب از يك سلسله موجودات از هم گسسته و از هم جدا نيست. روي اين جهت، هر عشق اصيل و فطري، حاكي از وجود معشوقي در خارج و جذبه و كشش آن است. به هر حال، فطرت و نهاد آدمي، به وضوح، فرياد ميزند كه سرانجام، صلح و عدالت، جهان را فرا خواهد گرفت. و بساط ستم برچيده خواهد شد؛ چرا كه اين، خواست عمومي و فطري انسانها است. پس بايد اين خواست بشر، روزي تحقّق يابد و هر روزي كه ميگذرد، زمينهي ظهور آن قيام، فراهمتر ميشود.
ب) راه عقلي
موضوع را از اين زاويه با ذكر چند مقدمه، پي ميگيريم:
مقدّمهي يكم
خداوند متعال، انسان را عبث و بيهوده خلق نكرده و آنان را به حال خود وانگذاشته است، بلكه هدف از خلقت - در عين بي نيازيِ از خلق - همان رسيدنِ خلق به مصالح بزرگي است كه كمال بشر به سبب آنها، تحقّق ميپذيرد.
خداوند متعال ميفرمايد: ((و ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ ليعبدون))(7)؛ ما، جنّ و انس را، تنها، براي عبادت خالص خداوند، خلق كرديم.
آن چه به يك معناي وسيع از اين آيه استفاده ميشود، اين است كه هدف نهايي از خلقت، در دستْرسي بشر به كمال خود است كه با توجيه عقيده و انحصار رفتار انسان بر طاعت خدا و عدالت او در هر حركت و سكوني، حاصل ميگردد.
اين كمال عالي براي انسان، از چند جنبه قابل طرح است:
جنبهي يكم - جنبهي فردي است، به اين معنا كه هدف از خلقت، آن است كه افراد، به كمال مطلوب خود برسند.
جنبهي دوم - جنبهي اجتماعي است، به اين معنا كه در جامعه، مجتمعي كامل و بشري متكامل ايجاد گردد كه زندگي افراد آن جامعه، بر اساس عدل و اخلاص است و از هر كاري كه با هدف عالي خلقت او منافات دارد، دورند.
جنبهي سوم - جنبهي حكومتي است، به اين معنا كه در جامعه، حكومتي بر اساس عدل و حقّ، حاكم شده كه احكام آن، برگرفته از دستورهاي الهي است.
مقدّمهي دوم
حال كه غرض از خلقت، مشخص شد، پس خداوند متعال، بايد هر امري را كه در جهت اين هدف بزرگ است، ايجاد كند، و هر چيزي را كه ممكن است مانع تحقّق آن هدف گردد، از ميان بردارد، ولو تحقّق اين هدف، مستلزم بر هم خوردن قوانين طبيعت و ايجاد معجزات است، بايد آن معجزه را در خارج ايجاد كند؛ زيرا، هدف از ايجاد قوانين طبيعي، به اجرا گذاشتن اهداف خلقت است و اگر تحقّق اهداف خلقت، متوقّف بر به هم خوردن قوانين نظام طبيعي است، به ناچار، بايد معجزات تحقّق يابد.
مقدّمهي سوم
با مراجعه به تاريخ، به طور قطع پي ميبريم كه اين هدف الهي كه در اين آيه به آن اشاره شده و عقل نيز به آن پي ميبرد، در طول تاريخ بشريّت، هنوز تحقّق نيافته است، پس بايد به اين نتيجه برسيم كه اين حكومت عدل جهاني و توحيدي، در آيندهي عمرِ بشريّت، با مشيّت الهي، تحقّق خواهد يافت.
نتيجهاي را كه از اين آيهي شريف گرفتيم، به طور وضوح، ميتوان از آيات ديگري مانند موارد زير، نيز نتيجه گرفت:
1- ((وعد الله الذين ءامنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكننّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم، و ليبدلنّهم من بعد خوفهم أمناً يعبدونني لا يشركون بي شيئاً و مَنْ كَفَر بعد ذالك فأولئك هم الفاسقون))؛(8) خدا به كساني كه از شما بندگان (كه به خدا و حجّت عصر) ايمان آرد و نيكوكار گردد، وعده فرموده است كه در (ظهور امام زمانعليه السلام) در زمين خلافت دهد (و به جاي امم سالفه، حكومت و اقتدار بخشد) چنان كه امم صالح پيامبران سلف، جانشينان خود شدند و علاوه بر خلافت، دين پسنديدهي آنان را (كه اسلام واقعي است) بر همهي اديان تمكّن و تسلّط عطا كند و بر همهي مؤمنان، پس از خوف و انديشه از دشمنان، ايمني كامل دهد كه مرا به يگانگي، بي هيچ شائبهي شرك و ريا، پرستش كنند و بعد از آن، هر كه كافر شود، در حقيقت، همان تبهكاراناند كه با (وجود) شناسايي حق، از پَسِ شهوت نفس، به راه كفر ميروند.
دراين آيهي شريف، قرائني وجود دارد كه نشان ميدهد مراد آيه، عصر ظهور حكومت جهاني است:
الف) كلمهي ((الارض)) كه با نبود قرينه بر انصراف به موضع خاصّي، ظهور در عموم دارد.
ب) تمكين تام و استقرار حقيقي دين، بدون سيادت و تسلّط دين بر كلّ عالم، تحقّق نميپذيرد.
ج) خوف، به طور كلّي، به امن و امان متبدّل نميشود، مگر بعد از آن كه سلطهي دين، بر كلّ روي زمين فراگير شود.
2- ((هو الذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدين كلّه و لو كره المشركون))؛(9) او خدايي است كه رسول خود را با دين حقّ، به هدايت خلق فرستاد تا بر همهي اديان جهان، تسلّط و برتري دهد.
در اين آيه نيز، قرائني وجود دارد كه حكومت عدل جهاني را ميرساند.
الف) حرف ((ل)) در جملهي ((ليظهره)) دلالت بر علّت و غايت دارد. به اين بيان كه سبب در فرو فرستادن شريعت اسلام، غلبه دادن آن بر جميع اديان و عقايد است و اين، تنها، با سيطرهي دين حقّ در كلّ جهان، تحقّق ميپذيرد. و از آن رو كه اهداف الهي، غير قابل تخلّف است، لذا اين هدف، در آينده، تحقّق خواهد پذيرفت.
ب) ضمير ((ه)) در (ليظهره) به جهت نزديكي آن به واژهي ((دين)) نيز به جهت لزوم سنخيّت ميان غالب و مغلوب، به ((دين)) بر ميگردد و نه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم . از آن جا كه مغلوب، جميع اديان است، پس بايد غالب نيز از جنس اديان باشد كه همان دين حق است.
نتيجه
از مجموع مقدّمات گذشته، پي ميبريم كه براي تحقّق اهداف خلقت، خصوصاً خلقت انسان - از آن جهت كه افعال خداوند، هدفمند است - بايد زمينهي حكومت عدل جهاني و توحيدي فراهم شود، و با عنايات و توجّهات خاصّ الهي، رهبري الهي و معصوم، ظهور كند تا آن حكومت، در روي زمين، تحقّق يابد و افراد جامعه نيز در سايهي آن حكومت الهي، به كمال مطلوب خود برسند.
اين حكومت عدل جهاني و توحيدي، ولو تاكنون شرايطاش تحقّق نيافته، ولي در گذر زمان، با تحقّق شرايطاش، در آخر الزمان، تحقّق پيدا خواهد كرد.
تفاوت راه فطري و عقلي
1- گاه، اشخاص را مييابيم كه بر اثر عوامل مختلف معرفتي و رواني، نسبت به مباحث مهدويّت موضعي شكّاكانه اتخاذ ميكنند و به اِشكال تراشي و شبهه آفريني ميپردازند. بديهي است كه راه فطري كه بر پايهي امور فطري استوار بوده و با وجدانهاي بيدار و ذهنهاي صاف و بي آلايش مردمان، سر و كار دارد، براي اقناع چنين اشخاصي، كفايت نميكند. در اين جا است كه دليل عقلي، راهگشا ميشود و ميتواند در خلال احتجاجات و مناظرههاي كلامي، حقانيّت اعتقاد به مهدويّت را به اثبات رساند.
بنابراين، امتياز دليل عقلي، آن است كه در مقام احتجاج و مناظره با منكران، كارايي بيشتري دارد، و اگر در هدايت منكران لجوج و متعصّب، توفيق نيابد، دست كم، از تأثير شبهات آنان در ساير افراد جلوگيري ميكند و نامعقول بودن ادلهي آنان را آشكار ميسازد.
2- استدلال عقلي، ميتواند در تقويّت اعتقاد ديني، مؤثّر باشد؛ زيرا، هر گاه، عقل انسان، در برابر مطلبي خاضع گردد و به آن گردن نهد، قلب و دل او،
گرايش بيشتري به آن مييابد.
3- اعتقاد انسان، اگر بر عواطف مبتني باشد، ميتواند بر اثر شبهات ترديد آفرين، دچار تزلزل گردد. در اين موارد، يافتن مباني استوار عقلي و زدودن شكها و ترديدها در سايهي آن، نقش مهمّي در پيشگيري و يا جبران آسيبهاي وارد شده دارد.
ج) راه تاريخي
با مراجعه به تاريخ گذشته و حال، پي ميبريم كه بشر، در طول تاريخ خود، گرفتار انواع عذابها و شقاوتها و قتل و غارتها بوده است، خصوصاً، انسانهاي موحّد كه به جرم پاسداري از حقّ و حقيقت و توحيد، انواع عذابها را به جان خريدند.
قرآن كريم، در رابطه با قضيهي اصحاب أُخدود - كه خندق بزرگي حفر كردند و در آن آتشي بس عظيم فراهم آوردند تا مؤمنان و موحّدان را در آن انداخته و زنده زنده بسوزانند - ميگويد:
(( بسم الله الرحمن الرحيم * و السماء ذات البروج * و اليوم الموعود * و شاهد و مشهود * قتل أصحاب الأخدود * النارِ ذاتِ الوقود * إذهم عليها قعود * و هم علي ما يفعلون بالمؤمنين شهود * و ما نقموا منهم إلاّ أنْ يؤمنوا بالله العزيز الحميد))؛(10) به نام خداي بخشندهي مهربان. قسم به آسمان بلندي كه داراي كاخهاي با عظمت است. و قسم به روز موعود (قيامت كه وعدهگاه خلايق است). و قسم به شاهدِ (عالَم، پيغمبر خاتم) و مشهودِ (او قيامت و امّت). اصحاب اخدود، همه، كشته و نابود شدند. همان مردم ظالمي كه آتش سختي به جان خلق بر افروختند. كه (بي رحمانه) در كنار آن خندقهاي آتش بنشستند. و سوختن مؤمناني كه به آتش افكندند، مشاهده كردند. و با آن مؤمناني كه سوزاندند، هيچ عدواتي نداشتند جز آن كه آنان به خداي مقتدر ستوده صفات، ايمان آورده بودند.
در صفحهاي ديگر از تاريخ ميخوانيم كه فرعون مصر، به مجرّد ديدن رؤيايي در خواب، چه جناياتي در طول عمر خود انجام داد تا وجودش از گزند بليّات محفوظ بماند.
باز در صفحهاي ديگر از تاريخ، جنايات شخصي ديگر به نام حجّاج بن يوسف ثقفي را مشاهده ميكنيم كه در مدّت بيست سالي كه بر عراق حاكم شد، جناياتي هولناك را انجام داد. مسعودي، در كتاب (مروج الذهب) مينويسد:
تعداد كساني را كه شخص حجّاج به صورت قتلِ صبر، از پاي در آورد، صد و بيست هزار نفر بوده است. و اين، غير از آن مقداري است كه به دست لشكريان او به قتل رسيدند. در زندانهاي او، حدود پنجاه هزار نفر مرد و سي هزار نفر زن، به قتل رسيدند كه شانزده هزار نفر آنان، عريان و برهنه بودهاند. زنان و مردان را در يك مكان زنداني ميكرد در حالي كه براي آن مكان، هيچ سايباني از گرما در تابستان و پوششي از سرما در زمستان نبود...(11)
اين، بخش كوچك از جنايات در تاريخ است كه با مراجعه به صفحات آن، به آنها پي ميبريم.
جنايات و ظلم بر مظلومان و موحّدان، نه تنها پايان نيافته، بلكه به طور سرسام آوري، رو به افزايش نهاده است، به حدّي كه روي جنايتكاران گذشته را سفيد كرده است!
جنگ جهاني اوّل بر پا شد و در آن، انسانهاي بي گناهي به قتل رسيدند كه بنابر آمار رسمي، تنها، تعداد كشته شدگان اين جنگ، به بيست و دو ميليون نفر رسيد.
بعد از مدّت زماني كوتاه، آتش جنگ جهاني دوم، شعلهور گشت و با كمال تأسّف، آتش آن، دامان هفتاد ميليون انسان را گرفت و به كام مرگ فرو برد. در همين جنگ، فاجعهي عظيم هيروشيما و ناكازاكي رخ داد كه دهها هزار نفر، با سلاحهاي اتمي كه به دست همين بشر پيشرفته ساخته شده بود، به كام مرگ فرو رفتند.
در قضيّهي استعمار كشور مسلمان الجزائر به دست فرانسه، به جهت مقابلهي ملّت مسلمان آن ديار با استعمارگران، حدود دو ميليون نفر به دست اشغالگران فرانسوي، به شهادت رسيدند. در آن جا، مردمي را كه به مساجد پناه برده بودند، با انفجار بمب، به شهادت رساندند.
در تجاوزي كه آمريكا به ويتنام كرد، صدها هزار نفر را با انواع بمبها و سلاحها به قتل رسانيد كه عوارض شيميايي آن جنگ، هنوز هم وجود دارد.
با مراجعه به تاريخ پنجاه سالهي ملّت مظلوم فلسطين، به بخشي از جنايات صهيونيستها بر اين ملّت مظلوم، پي ميبريم. در طول اين مدّت، ميليونها مسلمان را آواره كردند و دهها هزار نفر را به شهادت رساندند.
حال با تأمّلي نسبت به آيندهي بشر و خصومتهايي كه ميان ملّتهاي مختلف پديد آمده - كه به مانند آتش زير خاكستر، آبستن جنايتها و فجايعي در آيندهي بشريّت است - خصوصاً با در نظر گرفتن تسليحات خطرناك كشتار جمعي كه كشورها براي نابودي هم ديگر فراهم آوردهاند كه ميتواند دهها بار، كرهي زمين را به نابودي بكشاند، و بالاخصّ با طرح برخورد تمدّنها كه از سوي بعضي از روشنفكران آمريكايي از جمله ساموئل هانتينگتون داده شده و امروز، سياست مداران آمريكايي نيز آن را دنبال ميكنند، در مييابيم كه چه خطر عظيمي، جامعهي بشر را تهديد ميكند. حال، آيا بشر، اميدي به آيندهي زندگي خود دارد؟ آيا در صورت عملي شدن آن طرح، احدي در روي زمين باقي خواهد ماند؟
راسل، در كتاب خود به نام اميدهاي نو، مينويسد:
احساس حيرت و ضعف و عدم قدرت در عصر حاضر، همه را فرا گرفته است. انسان، در خود ميبيند كه هر لحظه، به سوي جنگي خانهمان سوز، پيش ميرود كه خود، خواهان آن نبوده است، جنگي كه در آينده، بيشتر بشر را به كام مرگ و نابودي خواهد كشاند، ولي در عين حال، ما انسانها، به مانند خرگوشي كه به جهت ديدن ماري بزرگ در جاي خود ميخ كوب شده و متحيّر است كه چه كند و چه ميشود، نگاه به آيندهاي كه بس خطرناك است مياندازيم كه براي انسان پيشبيني شده، بدون آن كه كوچكترين كاري از ما براي جلوگيري از آن برآيد...(12)
حال با در نظر گرفتن اين ظلمها و تعدّيها و خطرهايي كه آيندهي بشر را تهديد ميكند، راه حلّ چيست؟ آيا بشر خود ميتواند با طرح برنامهاي كه ضمانت اجرايي نيز داشته باشد، صلاح و سعادت را بر كلّ عالم حكم فرما سازد يا بر اين بشر نوشته شده كه تا آخر عمرِ كرهي زمين، بايد با درد و رنج و مصيبت زندگي كند يا ضرورت اقتضا ميكند كه مُصلحي غيبي از جانب خداوند متعال، براي هدايت و نجات اين امّت ظهور كرده و امّت را از اين ظلمها و تعدّيها نجات داده و جلوي نابودي و هلاكت كلّ بشر قبل از رسيدن او به اهداف خود، گرفته و آنان را به سعادت واقعي رهنمون سازد؟
امام مهدي عليه السلام امداد غيبي الهي
كلمهي ((غيب)) در مقابل ((شهادت)) به معناي ((امر پنهان)) به صورت مكرّر، در قرآن كريم به كار رفته است. خداوند متعال دربارهي صفات و خصوصيّات متّقيان ميفرمايد:(( الذين يؤمنون بالغيب))(13)؛ متّقيان، كساني هستند كه به غيب ايمان دارند.
ايمان به غيب، مصاديق متعدّدي دارد كه يكي از آنها، ايمان به امدادات غيبي است كه گاهي به صورت اختصاصي و گاه نيز به صورت عمومي و اجتماعي، براي بشر ميرسد. اين، به جهت لطف و عنايت الهي است كه انسان را رها نگذاشته و هر آن و لحظه، او را مورد لطف خود قرار ميدهد. خداوند متعال ميفرمايد:(( و كنتم علي شفا حفرة من النار فأنقذكم منها))(14)؛ در صورتي كه بر پرت گاه آتش بوديد، خدا، شما را نجات داد.
ظهور امام مهديعليه السلام يكي ديگر از امدادات غيبي اجتماعي و الهي است كه كلّ بشريّت را به سعادت و نجات رهنمون خواهد كرد و اعتقاد به آن نيز از واجبات است. شيخ ناصر الدين الباني مينويسد:
إنّ عقيدة خروجِ المهدي عقيدة ثابتة متواترة عنهصلي الله عليه وآله وسلم يجب الايمان بها؛ لأنّها من أمور الغيب. و الايمان بها من صفات المتّقين كما قال:(( الم * ذالك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين * الذين يؤمنون بالغيب))،(15) و إنّ إنكارها لا يصدر إلاّ من جاهلٍ مكابرٍ. أسأل الله تعالي أنْ يتوفّانا علي الإيمان بها و بكلّ ما صحّ في الكتاب و السنة؛
همانا، عقيدهي به خروج مهدي، عقيدهاي است ثابت و متواتر از پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله كه ايمان به آن واجب است؛ زيرا، اين عقيده، از امور غيب است كه ايمان به آن، از صفات متّقيان در قرآن كريم شمرده شده است. خداوند ميفرمايد: ((اين كتاب، شك در آن نيست (و) راهنماي پرهيزكاران است. آن كساني كه به جهان غيب ايمان آوردند.))
همانا، انكار اين عقيده، جز از فرد جاهلِ زورگو، صادر نميگردد. از خداوند متعال، ميطلبم كه ما را بر ايمان به اين عقيده و به هر امري كه به طور صحيح، از كتاب و سنت ثابت شده، بميراند.
همين مطلب را استاد عبد المحسن بن حمد العباد در ردّ منكران عقيده به مهدويّت در دانشگاه مدينهي منوّره، ايراد كرد:
و التصديق بها داخل في الإيمان بأنّ محمّداً رسول اللّهصلي الله عليه وآله ؛ لأنّ من الإيمان به تصديقة فيما أخبر به، و داخل في الإيمان بالغيب الذي امتدح الله المؤمنين به بقوله: ((الم * ذالك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين * الذين يؤمنون بالغيب...)).(16)
تصديق و اعتقاد به قضيّهي مهدويّت، داخل در ايمان به رسالت پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله وسلم است؛ زيرا، از آثار ايمان به پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم ايمان و تصديق به او است در اموري كه به آنها خبر داده، و داخل در ايمان به غيبي است كه خداوند متعال مؤمنين را به جهت ايمان به آن، مدح كرده است آنجا كه ميفرمايد: ((اين كتاب، شك در آن نيست (و) متقيان را هدايت ميكند. آنان كه به غيب ايمان دارند و...)).
خوشبيني نسبت به جريان كلّي عالم
مرحوم شهيد مطهري در كتاب قيام و انقلاب مهديعليه السلام مينويسد:
انديشهي پيروزي نهايي نيروي حقّ و صلح و عدالت بر نيروي باطل و ستيز و ظلم، گسترش جهاني ايمان اسلامي، استقرار كامل و همه جانبهي ارزشهاي انساني، تشكيل مدينهي فاضله و جامعهي ايده آل، و بالاخره اجراي اين ايدهي عمومي وانساني به وسيلهي شخصيّتي مقدّس و عالي قدر - كه در روايات متواتر اسلامي، از او به ((مهدي)) تعبير شده است - انديشهاي است كه كم و بيش، همهي فرق و مذاهب اسلامي - با تفاوتها و اختلافهايي - بدان مؤمن و معتقدند؛ زيرا، اين انديشه، به حسب اصل و ريشهي قرآني است. اين، قرآن مجيد است كه با قاطعيّت تمام، پيروزي نهايي ايمان اسلامي، غلبهي قطعي صالحان و متّقيان، كوتاه شدن دست ستمكاران و جباران را براي هميشه، و آيندهي درخشان و سعادتمندانهي بشريّت را نويد داده است.
اين انديشه، بيش از هر چيز، مشتمل به عنصر خوش بيني نسبت به جريان كلّي نظام طبيعت و سير تكاملي تاريخ و اطمينان به آينده، و طرد عنصر بدبيني نسبت به پايان كار بشريّت است كه طبق بسياري از نظريّهها و فرضيهها، فوق العادّه تاريك و ابتر است...
اميد و آرزوي تحقيق اين نويد كلّي جهاني انساني، در زبان روايات اسلامي، ((انتظار فرج)) خوانده شده است و عبادت - بلكه افضل عبادات - شمرده شده است. اصل انتظار فرج، از يك اصل كلّي اسلامي و قرآني ديگر، استنتاج ميشود و آن، اصل ((حرمت يأس از روح الله)) است.
مردم مؤمن به عنايات الهي، هرگز و در هيچ شرايطي، اميد خويش را از دست نميدهند و تسليم يأس و نااميدي و بيهوده گرايي نميگردند. چيزي كه هست، اين انتظار فرج و اين عدم يأس از روح الله، در مورد يك عنايت عمومي و بشري است، نه شخص يا گروهي، بعلاوه، توأم است با نويدهاي خاص و مشخّص كه به آن قطعيّت داده است.(17)
ايشان، در جايي ديگر از كتاباش ميفرمايد:
آرمان قيام و انقلاب مهديعليه السلام يك فلسفهي بزرگ اجتماعي اسلامي است. اين آرمان بزرگ، گذشته از اين كه الهام بخش ايده و راه گشاي به سوي آينده است، آينهي بسيار مناسبي است براي شناخت آرمانهاي اسلامي.
اين نويد، اركان و عناصر مختلفي دارد كه برخي، فلسفي و جهاني است و جزئي از جهان بيني اسلامي است، و برخي، فرهنگي و تربيّتي است، و برخي، سياسي است، و برخي، اقتصادي است، و برخي، اجتماعي است، و برخي، انساني يا انساني - طبيعي است.(18)
دوم - وقوع حكومت جهاني توحيدي در آخر الزّمان
تكامل فرد و در نتيجه ايجاد مجتمع كامل و نيز دولت و حكومت عدل در جامعه، با دو عامل اساسي تحقّقپذير است: 1- عامل خارجي؛ 2- عامل داخلي.
1- عامل خارجي، آن است كه هر فرد از افراد جامعه و در نتيجه مجتمع، معناي عدل و كمالي را كه هدف از خلقت او در آن است، بداند، و نيز راهي را كه بايد انسان در رسيدن به آن هدف بپيمايد، بشناسد.
از آن رو كه فهمهاي بشري، قاصر از درك اين امور است، لذا بشر در طول تاريخ، محتاج به انبيا براي هدايت و رسيدن به اهداف خود بوده است. اين هدف بزرگ، از جانب خداوند، با ارسال پيامبران و اوصيا، در طول تاريخ، تحقّق پيدا كرده است.
2- عامل داخلي، همان شعورِ بشر به اين مسئوليّت و هدف بزرگ است. لذا به جهت رسيدن به هدف، تحقّق اين عاملِ داخلي در وجود انسان، لازم است. اين شعورِ به مسئوليّت، تحقّق پيدا نميكند، مگر به اين كه
الف) عقل، اهميّت اطاعت خداوند و خضوع و خشوع نسبت به او را درك كند.
ب) بداند كه اين اطاعت، ضامن حقيقي براي سعادت خود و جامعه و ايجاد عدل مطلق در جامعه خواهد بود.
ج) حقيقت عدل و قسط و آثار و بركات آن را بداند.
اين عامل داخلي، با انواعاش، از چند طريق قابل پياده شدن است:
طريق يكم - اين كه اين ايمان و اخلاص، در افراد جامعه، به صورت معجزه، تحقّق يابد. اين احتمال، با قانون معجزات، منافات دارد؛ زيرا، معجزه، طريق انحصاري است، در حالي كه براي رسيدن به نتيجه و هدف، راههاي ديگر غير از طريق معجزه وجود دارد. و نيز با اختيار انسان - كه كمال او در گرو آن است - منافات دارد. در نتيجه، بشر، بايد خود به خود و بدون جبر، با تجربه و ارشاد، به سطحي عالي از فهم و شعور به آن امور برسد تا بتواند آن هدف عالي را با رهبري الهي، پياده كند.
حال، با ملاحظهي حالات و خصوصيّات بشر، پي ميبريم كه هنوز، انسان، به آن سطح عالي از فهم و شعور، براي رسيدن به آن هدف كامل، نرسيده است؛ زيرا، بشر، از ابتداي خلقت، دو شرط اساسي از شرايط تطبيق عدل كامل را نداشته است:
1- شناخت عدل به صورت كامل؛
2- آمادگي براي فداكاري در راه تطبيق و پياده كردن عدالت، بعد از شناخت آن.
اگر بر فرض، بشر، شرط يكم را دارا باشد، هنوز آمادگي براي شرط دوم را پيدا نكرده است. انبيا، در طول تاريخ بشر، متكفّل اين دو شرط بوده و مردم را به غرض اساسي از ايجاد بشر كه همان حكومت عدل جهاني و الهي است، بشارت دادهاند. خداوند متعال ميفرمايد:
((و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أنّ الأرض يرثها عبادي الصالحون))(19)؛ ما، بعد از تورات، در زبور داود نوشتيم كه ((يقيناً، بندگان نيكوكار من، زمين را وارث و متصرّف خواهند شد.)).
و نيز خداوند متعال ميفرمايد:
((هوالذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدين كلّه و لو كره المشركون))؛(20) او خدايي است كه رسول خود را با دين حقّ، براي هدايتِ خلق فرستاد تا بر همهي اديانِ عالم، تسلّط دهد.
ولي از طرفي ديگر ميدانيم كه براي هيچ يك از انبياي الهي، به دو دليلي كه گذشت، شرايط اساسي براي هدايت فعلي كلّي بشر و ايجاد حكومت عدل جهاني، ميسّر نگرديد.
خداوند متعال، در بارهي قوم حضرت نوحعليه السلام كه نهصد و پنجاه سال، قوم خود را به حقّ و حقيقت دعوت كرد، ميفرمايد:
((قال ربّ إنّي دعوت قومي ليلاً و نهاراً)) فلم يزدهم دعائي إلاّ فراراً* و إنّي كلّما دعوتهم لتغفرلهم جعلوا أصابعهم في آذانهم واستغشوا ثيابهم و أصرّوا و استكبروا استكباراً؛(21) نوحعليه السلام گفت: ((بارالها! من، هر چه قوم خود را شب و روز دعوت كردم، دعوت و پندم، جز به فرار و اعراض آنان نيفزود! و هر آن چه آنان را به مغفرت و آمرزش تو خواندم، انگشت (جهل و عناد) بر گوش نهادند و جامه را به رخسار افكندند (تا مرا نبينند و سخنام را نشنوند) و بر كفر اصرار و لجاج ورزيدند و سخت راه تكبّر و نخوت پيمودند!)).
نيز حضرت ابراهيمعليه السلام پس از آن همه دعوت به توحيد، به آتش افكنده شد. و قوم موسيعليه السلام در جواب آن حضرت عرض كردند:
((فاذهب أنت و ربّكَ فقاتلا إنّا هاهنا قاعدون))؛(22) پس تو پروردگارت برويد و با آنان قتال كنيد و ما، اين جا، نشستهايم.
خداوند متعال، در اعتراض به جماعتي از اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم ميفرمايد:
((يا أيّها الذين ءامنوا مالكم إذا قيل لكم انفروا في سبيل الله اثّاقلتم إلي الأرض أرضيتم بالحياة الدنيا من الآخرة فما متاع الحياة الدنيا إلاّ قليل))؛(23) اي كساني كه ايمان آورديد! چرا آن هنگام كه به شما امر شود كه براي جهاد در راه دين، بي درنگ آماده شويد، (چون بار گران) به خاك زمين دل بستهايد؟ آيا راضي به زندگاني دنيا، عوض حيات ابدي آخرت شديد در صورتي كه متاع دنيا در برابر عالم آخرت، اندك و ناچيز است؟
حال به اين نتيجه ميرسيم كه بشر، تا كنون، به شروط اساسي براي تشكيل حكومت جهاني، دست نيافته و زمينه را براي ظهور آن حضرت فراهم نساخته است. ولو ممكن است كه از ناحيهي خداوند متعال نيز، جهاتي براي اين تأخير، در نظر گرفته شده باشد، ولي به طور قطع ميدانيم كه بشر، روزي، براي تأسيس اين حكومت عدل جهاني و توحيدي، برپاخاسته و زمينه و شرايط را، عملاً، مهيّا خواهد كرد و خداوند نيز از باب لطف، اين حكومت را عملي و پياده خواهد كرد.
حكمت تأخير از ديدگاه روايات
در روايتي، امام باقرعليه السلام ميفرمايد:
دولتنا آخرالدول، ولن يبقي أهل بيت لهم دولة إلاّ ملكوا قبلنا لئلاّ يقولوا - إذا رأوا سيرتنا - : ((إذا ملكنا سرنا مثل سيرة هؤلاء.)). و هو قول الله، عزّوجلّ : ((والعاقبة للمتقين))؛(24)
دولت و حكومت ما، آخرين دولتها و حكومتها است. حكومت، براي هيچ اهل بيتي باقي نميماند، مگر اين كه قبل از ما، به حكومت رسيده و آن را به نهايت رسانده است، به جهت اين كه هرگاه سيرهي ما را در حكومت مشاهده كردند، نگويند: ((اگر ما نيز مالك و عهده دار حكومت بوديم، اين چنين حكومت ميكرديم.)). اشاره به اين معنا است قول خداوند متعال كه ميفرمايد: ((عاقبت، براي پرهيزكاران است.)).
مقدمات ظهور
از طرفي ديگر ميدانيم كه هر عمل اجتماعي، چه كوچك باشد و چه بزرگ، احتياج به آماده شدن ظروف مناسب است تا چه رسد به اين امر بزرگ كه در حقيقت، انقلابي جهاني و فراگير در تمام زمينهها، اعم از اقتصادي و سياسي و اجتماعي و... است. لذا، اين انقلاب، احتياج به مقدّمات و آمادگيهايي دارد كه بعضاً، به آن اشاره ميشود:
1- پيشرفت و رشد عقلاني و ديني، و لو در طبقهي خاصّي از بشر.
2- انحراف عمومي در ميان بشر.
3- انتشار ظلم و فساد در عالم در نتيجهي دور شدن بشر از دين الهي و متابعت از هواهاي نفساني.
4- پيشرفت بشر در فن آوري؛ زيرا، تمام امور امام زمانعليه السلام در عصر ظهور، با معجزه انجام نميگيرد.
5- آماده شدن ياران خاص امام مهديعليه السلام براي نصرت آن حضرت و شركت در برپايي حكومت عدل جهاني.
--------------
پينوشتها:
1) غاشيه: 21 - 22.
2) طلاق: 10.
3) زمر: 9.
4) بحث حول المهدي، ص 7 - 8.
5) اميدهاي نو، راسل.
6) مجموعه آثار، ج 1، ص 200 - 201.
7) ذاريات: 56.
8) نور: 55.
9) توبه: 33.
10) بروج: 1 - 8.
11) مروج الذهب، ج 3، ص 166 - 167.
12) اميدهاي نو، از راسل.
13) بقره: 3.
14) آل عمران: 103.
15) مجل
:: برچسبها:
انتظار ,
مهدویت ,
حكومت عدل جهاني ,
فطرت ,
آخر الزّمان ,
|